گلپونه عزیز که همیشه از خواندن وبلاگش بخصوص از خواندن کامنت ها و روشی که برای جواب دادن به خواننده ها دارد و احترامی که برای آنها می گذارد، برایم لذت بخش و جالب بوده است، من را دعوت به یک بازی کرده است.
من هنگام ایجاد این وبلاگ، عهد کرده بودم که فقط و فقط از تجربه های مدیریتی، بدون توجه به دغدغه های شخصی ام بنویسم. به همین خاطر برای حضور در این بازی هم، با توجه به مواردی که در شرکت هست، پاسخ می دهم.
1- بهترین روز سال 88: وقتی برایم حکم زدند که جدا از عضو هیئت مدیره بودن، مدیر برنامه ریزی گروه نفت هم شده ام. راستش تا قبل از آن، یک آدم همه کاره و هیچ کاره بودم. یعنی اگر کسی از من می پرسید در شرکت چه کاری انجام می دهی، نمی توانستم کار مشخصی را بگویم. همه کار می کردم دیگه. البته هنوز هم همانطور است ولی اگر کسی بپرسد می گویم مدیر برنامه ریزی گروه نفت هستم یا مدیر همان شعبه ای که گفتم در پست هایم.
2- بهترین هدیه سال 88: راستش توی محیط کار ما خیلی هدیه نمی گیریم. البته هدیه روز تولدم بود که بچه های گروه به من دادند که واقعیتش نمی تونم بگم بهترین بود.
3- بهترین سفر سال 88: بهترین سفری که داشتم، سفر به دوبی بود. البته آن موقع که این سفر را رفتیم هنوز وبلاگم را راه اندازی نکرده بودم. این سفر سه روزه بود و یک روز از آن را با شرکت انگلیسی (که الان کارشناس فنی شان مهمان ما است، البته امروز به دیار خودشان بازگشت) مذاکره کردیم. دکتر استاد مذاکرات بین المللی است. مذاکرات آن روز 8 ساعت طول کشید و من اینقدر چیز یاد گرفتم که تا بحال در یک روز یاد نگرفته بودم. خیلی عجیب بود. شاید بنویسمش که دیگران هم آشنا بشوند.
4- بهترین کتاب سال 88: راستش بهترین کتاب مدیریتی که امسال خواندم «صفات بایسته یک رهبر» بود که بعنوان کتاب عید سال 88 به مدیران دادیم.
5- بهترین دوست سال 88: من خیلی به دوستی در محل کار اعتقاد ندارم. در این 8 سال سابقه کاری که داشتم، از اشخاصی که با آنها دوست بودم بیشتر ضربه خوردم. به همین خاطر به این نتیجه رسیدم که هر کسی که به تو خندید و خواست به تو نزدیک شود در محیط کار، بدان که می خواهد از موقعیتت سوء استفاده کند. ولی همان دوستی که در پی نوشت پست هایم به او اشاره کردم، دوست خوبی است و البته یکی از همکاران که کم کم از او بیشتر خواهم نوشت. من خودم و این دو نفر را نسل جدید و علمی مدیران شرکت می دانند. اگر مشکلی پیش نیاید و همه چیز خوب پیش برود، شرکت را بزرگ می کنیم.
6- بهترین کار سال 88: آن جلسه ای که با بچه های گروه گذاشتم و با آنها صحبت کردم، بهترین کاری بود که انجام دادم.
7- بهترین غذای سال 88: مدیرعامل ما توی شرکت ظهرها، نان و پنیر و خیار و گوجه می خورد. این غذا به نام غذای مدیریتی در شرکت ما معروف است.
8- بهترین فیلمی که در سال 88 دیدم: من به هنر خیلی علاقه دارم. فیلم زیاد می بینم، تئاتر حداقل یک اجرا در ماه حتما باید باشد و بدون موسیقی هم مگر می توان زندگی کرد؟ به همین خاطر در مورد فیلم باید از خودم بگویم. اعتقاد دارم اول اینکه نمی توان یک فیلم را بعنوان بهترین فیلم معرفی کرد. هر فیلم را می توان از جنبه های مختلف خوب نامید. مثل ممکن است شما در حسی باشید که یک فیلم نه چندان خوب در آن موقع برای شما زیبا باشد. مثلا فیلم Yes Man برای من اینطوری بود. فیلم خیلی زیبایی نیست ولی یک روز، حال من را از این رو به آن رو کرد. از فیلم های خوب دیگر که می توانم بگویم Inglorious Bastard، changeling، Cash back و خیلی فیلم های دیگر که شاید الان یادم نباشد. در میان انیمیشن ها هم UP، Mary and Max بهترین کارتون هایی بودند که دیده ام.
9- بهترین پست سال 88: همان پست مربوط به مذاکره با بچه های گروه. بدترینش هم گزارش سفر به روسیه بود.
برای ادامه بازی هم از آیسان، asnavandi، ستایش و زینب خانم که چند وقتی است نه وبلاگش را به روز می کند و نه سری به ما می زند و منتظرم گلپونه پست بی وفایی های وبلاگی اش را بنویسد تا بگویم آنجا را بخواند، دعوت می کنم تا توی این بازی شرکت کنند.