آخرین روز دکتر در شرکت
امروز آخرین حضور دکتر در شرکت در امسال بود. امشب پرواز دارد و می رود مالزی تا تعطیلات را در کنار خانواده اش باشد. از فردا تا آخر هفته برنامه ام برای خودم است. وقتی دکتر باشد، هر زمان ممکن است صدایت کند و یا جلسه برگزار کند که 2 ساعت حداقل زمانت برایش می رود و یا کارها را باهات هماهنگ کند که آن هم حداقل 1 ساعت وقت می خواهد.
دکتر صبح اول وقت گفته بود که حتما باید توی این هفته بجای 5شنبه که اینطوری شد، برویم کیش. منشی مان هم توانست برای فردا صبح بلیط بگیرد. رفتمان صبح اول وقت است و شب هم آخر وقت بر می گردیم.
بچه های گروه از صبح، همه اش با هم حرف می زدند و می خندیدند. من هم یک کمی صبر کردم که این انرژی های اول هفته است که همدیگر را دیده اند و بعد از مدتی حتما می روند سر کارشان. بعد از 1 ساعت، دیدم نه، ول کن نیستند. برایم عجیب بود که چرا سر کارشان نمی روند. از یک طرف نمی خواستم رویم برویشان باز شود و تذکر مستقیم بدهم و از طرف دیگر این الافی شان واقعا روی نروم بود. آخه ارتباطات انسانی هم حد و حدودی دارد. به نظر من اگر کسی 1 ساعت کار کند و 15 دقیقه هم استراحت باز هم بد نیست ولی این ها 1 ساعت استراحت می کردند و 15 دقیقه کار. واقعا آدم نمی داند چه بگوید. تا آخر وقت همه اش حرص خوردم.
امروز با مدیرحفاری جدیدمان و از دوستانی که در پست قبلی به او اشاره کردم و قرار است بعنوان برنامه ریزی و کنترل پروژه واحد حفاری کمک دهد جلسه گذاشتیم. جلسه مختصر و مفیدی بود. برای کنترل و مدیریت پروژه حفاری، نرم افزاری با اکسس درست کردیم و امتحانش می کنیم. در مورد این نرم افزار مدیرجدید خیلی نگاه مثبتی داشت. امیدوارم همه چیز خوب پیش برود. در مدیریت یک اصل اساسی وجود دارد و آن هم سیستم مدیریت اطلاعات است. اگر در شرکت یا پروژه تان این سیستم را راه انداختید موفق هستید و می توانید مدیریت موثر داشته باشید. اگر اطلاعات نباشد، بازیچه دست کارمندان می شوید. همانطور که ما نزدیک بود بعد از رفتن مدیر قبلی حفاری و دو تا از کارشناسان اصلی پروژه، زمین بخوریم و شکر خدا این مدیر با تجربه پیدا شد و ما را نجات داد.
حدود یکماه پیش، وقتی با مدیرعاملمان در مورد یکی از کارشناسان حفاری که در جزیره کیش مقیم است صحبت کردیم و دیدم نظرشان برای ماندن او (که مدیرپروژه قبلی، به دلایل الکی عذر او را خواسته بود و قرار بود از سال بعد از شرکت برود) مثبت است، برایش پیامی فرستادم و پرسیدم کاری پیدا کرده است یا نه و یک جورایی غیر مستقیم (از همان مکالماتی که مانیا با مادرش داشته) پرسیده بودم که حالا که مدیرپروژه رفته و مدیر جدید آمده حاضر است پیش ما بماند یا نه؟ او هم غیرمستقیم جواب مثبت را داده بود. استدلال مدیرعامل ما این بود که با توجه به رفتن سه نفر از پروژه و با توجه به توانایی های آن کارشناس، بهتر است که در شرکت بماند. حرف درستی است کاملا. من دیگر ماجرا را ادامه ندادم تا مدیر جدید حفاری مشغول کار بشود و از طریق او بقیه کارها انجام شود. در دو پست قبلی نوشته بودم که 5شنبه یکی از مدیران هم قرار بود بیاید کیش و من قرار بود با سیاست مواظب خرابکاری های احتمالی باشم، با آن کارشناس حفاری در کیش صحبت کرده بود و او هم بهش گفته بود که من به او پیام زده ام و خواسته ام که بماند، آن مدیر خوش جنس هم دو سه تا گذاشته رویش و به دکتر گفته بود. دکتر هم امروز این موضوع را در جلسه آخر وقتی که داشتیم و داشت خداحافظی می کرد با لحن عصبانی و ناراحتی به من گفت. من هم خیلی راحت متن پیامم را برایش خواندم و گفتم من این را گفتم. تازه جالب اینکه قبلا هم برای دکتر گفته بودم که این پیام را زده ام. واقعا اگر بخواهند آدم را ضایع کنند خیلی راحت این کار را می کنند. مواظب آدم های خوش جنس در کنارتان باشید و حواستان باشد که آتو به کسی ندهید. خیلی خوشم آمد که کار را همانجا ول کردم. اگر ادامه می دادم و با مدیرعامل طرف را راضی می کردیم که بماند، ببینید که چه دعوایی می شد.
مدیر طرح و برنامه گیر داده است به این برنامه استراتژیک و BSC. همین چند روز پیش برنامه استراتژی را دادیم بهش، برداشته بر اساس کارت امتیازی متوازن، وجهه مشتری و مالی را خیلی درب و داغان و سرسری یک چیزی درست کرد و فرستاد که ما تکمیلش کنیم. امروز هر چی به فایل نگاه می کردم که از کجا باید شروع کنم، دیدم اگر بخواهم چیزی بنویسم باید از اول فایل را تکمیل کنم. به همین خاطر بیخیالش شدم. آدم حسابی دو سه هفته است که این کار را شروع کرده و می خواهد یک هفته ای قال قضیه را هم بکند. آخر مگر می شود BSC را همینطوریر الکی پر کرد؟
پی نوشت: دعا کنید پروازمان فردا برگزار شود و پس فردا گزارش سفر را می نویسم.