روز پر کار
امروز روز خیلی عجیبی بود. آخر روز که رفتم خانه واقعا نمی توانستم چشم هامو باز کنم از خستگی. امروز قرار بود برای لوح فشرده ای که آخر سال تهیه می شود، با مدیرعامل شرکت توی واحد ها برویم و مختصر صحبتی که فیلم گرفته شود و در نهایت هم عکس یادگاری. صبح ساعت 9 قرار بود شروع شود. زود رفتم شرکت تا در مورد نرم افزاری که برای پروژه حفاری تهیه می کنیم، یک پیگیری هایی را انجام دهم. با یکی از بچه های واحد طرح و برنامه که دوست خودمم هست صحبت می کردیم، اولش آروم شروع کردیم ولی اون هی گیر داد که شما کاری انجام ندادین و معطل موندین و از این حرفا. منم کم کم عصبانی شدم و صدامون رفت بالا. آخرشم با ناراحتی گوشی رو قطع کردیم. صبح اول وقت واقعا اعصابمان را خورد کرد. زنگ زدم به کارمندم که چرا نیامدی، گفت خواب بوده. کلی پای تلفن باهاش دعوا کردم که چرا کارتو کامل انجام نمی دی و از این حرفا.
دیدارها از ساعت 9 شروع شد. اول واحد مالی و اداری، بعد طرح و برنامه. همه فکر و ذهنم پیش کارهای واحد بود. آخر سالی کارها خیلی زیاد شده است. تازه قرار بود بروم ثبت شرکت ها و یکی از صورتجلسات هیئت مدیره را ثبت کنم.
ظهر سفیر قزاقستان را مهمان کرده بودیم تا با مجموعه ما آشنا بشود. البته مهمانی نهار و در هتل استقلال بود. با مدیرعامل و دو تا ازمدیران شرکت رفته بودیم. آقای سفیر خیلی ساده آمده بود. مذاکرات خیلی خوبی انجام گرفت. سفیر آدم خیلی صافی بود. خیلی راحت در مورد فرصت های ایجاد شده در قزاقستان صحبت کرد و خیلی راحت هم اعلام کرد ما را کمک خواهد داد. یک چیز جالب اینکه وقتی با مدیرعامل ما با یکی از دوستانش که این جلسه را هماهنگ کرده بود، صحبت می کرد فهمید اینها روی برادری خیلی حساسند و اگر کسی بگوید برادرشان است خیلی راحت و صادق هستند باهاش، همه اش توی صحبت هایش از این کلمه استفاده کرد. جالب بود.
ظهر تا رسیدیم شرکت، دو تا واحد دیگر مانده بود که باید بازدید انجام می شد. وقتی کارها تمام شد و رفتم توی واحد، دیدم همان کارمندم که صبح دیر آمده بود، زود رفته. کلی شاکی شدم. زنگ زدم بهش و گفتم این چه وضعیه. چرا زودتر رفتی. بهش گفته بودم با یکی از بچه های حفاری صحبت کند در مورد نرم افزار، ازش پرسیدم این کار را کردی، گفت نه. خیلی بد جور حالم را گرفت. واقعا سخت است از این نیروهایی که توانایی دارند ولی توی چارچوب قرار نمی گیرند کار گرفت.
پی نوشت: در مورد تئاتر دیروز، باید بگم که بد نبود. اول اینکه تئاتر خسته کننده ای است. یکی پشت سر ما نشسته بود و همه اش خمیازه می کشید. ولی دیالوگ ها خیلی پرمعنا است. بازیگر نقش اول مردش هم که امین تارخ است. در کل بد نبود.