از این آدمها بترسید...
با خودم فکر کردم شاید نکته ای بوده که اون همکار پشت تلفن اصرار می کرد برای تغییر تصمیم گرفته شده، به همین خاطر رفتم و مجدد در مورد آن تصمیم و شرایط دیگر پرس و جو کردم و دیدم که تصمیم اولیه گرفته شده با اطلاعات همان همکار گرفته شد و شاید بهترین تصمیم نبود. تصمیمم را عوض کردم ولی به این فکر کردم که اگر من صدای تلفنش را نمی شنیدم ممکن بود یک تصمیم اشتباه گرفته شود.
این همکار من، دو تا کار انجام داد، اول اینکه من رو با اطلاعات مشخص به یک تصمیم رساند و دوم اینکه با همکار دیگرمان که صحبت می کرد، با استفاده از موقعیت من، همان تصمیم را می گفت.
از این آدم ها باید ترسید.