«من خسته شده ام.» این روزها زیاد از این جملات می شنوم در شرکت. جوان هایی که تازه پست مدیریتی را گرفته اند، بعد از یک مدتی خسته می شوند. فکر می کنند نباید ارتباطات با واحدهای دیگر را داشته باشند. دوست دارند همه چیز خوب و راحت پیش برود. این دوستان تا جایی امید و انرژی دارند که وضعیت خارجی یعنی بازار شرکت خوب باشد. به محض بروز مشکلاتی در بازار و در جذب مشتریان، شروع می شود، با این جمله مواجه می شوی که «من خسته شده ام».

در این مواقع با خودم فکر می کنم جدا از فضا و محیطی که در کشور وجود دارد و شرکت هایی مانند ما را که خدمات شان را به شرکت های دولتی می فروشند به سختی تحت تاثیر قرار داده است، در خود شرکت ها چه اتفاقی افتاده است؟ یا چه راه حلی وجود دارد؟

یکی از اصلی ترین کارها بعد از ترسیم چشم انداز، ماموریت و ارزش های سازمان، که اغلب هم فراموش می شود، ارتباط برقرارکردن و توصیف برای کارمندان است. بتوانی کارکنان را از چشم انداز و ارزش های سازمان آشنا کنی و این تنها محدود به برقرار کردن ارتباط نیست، بلکه همه کارکنان باید آنها را درک کنند. این در حالی است که اغلب به چشم انداز و ماموریت به چشم یک سری جملات و کلمات نگاه می کنند که هر چه فهمیدنش سخت تر باشد، بهتر و کاملتر است.

در حالیکه این چشم انداز و ارزش های سازمان هستند که نباید اجازه بدهند پرسنل سازمان، از عبارت «من خسته شده ام» استفاده کنند. یا اگر بیان بشود به معنی آن است که مجدد باید در مورد آنها صحبت شود.